آمیتیسآمیتیس، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما

این چندروز و هدیه های آمیتیس

چندروز پیش خونه ی یکی از همکارهام ناهید جون با بقیه همکار ها دور همی داشتیم من دخملی ساعت 9رفتیم از همه دیرتر ولی خیلی خوش گذشت ناهیدجون ممنون خیلی زحمت کشیدیه آش خیلی خوشمزه هم درست کرده بود وما کلی خوردیم گل دخترمنم کلی دلبری کرد همش میرفت سراغ طوطی خاله ناهید راستی معصومه و دخترعسلش مبینا هم اومده بودن عکس هارو میزارم. 26بهمن ازطرف شرکت رفتیم پارک آبی(دهکده آبی پارس) خیلی خوش گذشت با خودمون  سپیده و آرتین خوشگله رو بردیم ماشالله خیلی ناناز شده البته آرتین رو مامان بزرگش اومد برد از همه مهم تر نگین مامان آمیتیس جیگره رو واسه اولین بار تو پارک آبی دیدم وای که چقدر دلنشین بود دوست خوبم زحمت کشیده بود و مثله لباس آمیتیس خودش رو که من خ...
1 اسفند 1391

تولد خاله ندا

خواهر عزیزم تولدت مبارک  انشالله 100ساله بشی عسلم تولدخاله ندا19 بهمن بود همه گی رفتیم سفره خاله رضاتو جاجرود عکس خیلی گرفتیم ولی عکس عسلم رو میزارم ...
1 اسفند 1391

تولد باباجمشید

دختر مامانی 13 بهمن تولد باباجمشید بود اونم توچه جای داغونی آخه همه ی اسباب ها رو جمع کردیم جمشید جان تولدت مبارک عزیزم                                                           اینم عکسش                                                                     ...
1 اسفند 1391

کلبه کوچک ما

سلام عسل مامانی زندگی مامان بازم تاخییر داشتم و بازم دارم ولی با خبر خوش اومدم  چند وقتی بود دنبال خرید خونه  بودیم بالاخره کلبه ی کوچیکی خریدیم خدایاشکرت ماهم خانه دارشدیم از مستاجری خلاص شدیم و به صورت ضربتی در حال اسباب جمع کردن بودم تقریبا جمع شده همه چی ازاون روز هم دنبال کاغذدیواری تو سهروردی و پرده و..بودم کلا اینترنت ندارم الانم خونه مادر شوهرمم خلاصه دختر عسلم از مامان دلگیرنشو تا هفته اینده هم اسباب کشی دارم .ابنم یه عکس از جمع کردن اسباب و خوابودنت توسط دخترخاله نازت نیوشا. ه ادامه مطالب.... ...
1 اسفند 1391

مهمونی خونه ی خاله نسرین وصدراعسله

سلام عسله مامانی قربونت برم دخملی آمیتیس مامان 5شنبه ای که گذشت من و تو وخاله ساراوکیان کوچولو رفتیم خونه ی نسرین جون دیدن صدرا جون البته باشرمندگی خیلی دیررفتیم .تو و کیان عسله تو ماشین خوابیدید نسرین جون خیلی زحمت کشیده بود انشالله جبران کنم مامانی خیلی خوش گذشت خیلی دلم واسه نسرین و اون قندعسلش تنگ شده بود حسابی شیطونی کردی و البته خونه ی نسرین رو ترکوندی تا توگریه میکردی صدرا و کیان هم پشت سرت شروع میکردند قربون کیان بشم من جوجو کوچولو خیلی میترسید وقتی گریه میکردی خاله نسرین شرمندمون کردو یه بلوزشلوار خیلی خوشگل واسه تولدت گرفته بودمرسی نسرین جونم هنوز عذاب وجدان دارم کلی ظرف نشسته و میز هایی که جای اثرانگ...
10 بهمن 1391

عکس های 1سالگی وآتلیه

سلاااااااااااااااااااااااااااااااام مرسی دوست های گلم که تندتندبه ماسرزدید ببخشید بابت دیرکردم کلا همش دیرمیام به خداخیلی گرفتارم شب ها تندتندساک  آمیتیس رو حاضرمیکنم تابخوابونمش 1شده اصلاوقت ندارم 1هفته پیش عکس هاروگرفتم اینم عکس های عسلم عکس سه نفری هم انداختیم بلدنیستم رمز دارم یزارم   ی               آمیتیس  و صبا دخترعمه اش  و نیوشا دخترخاله اش   ...
3 بهمن 1391

اولین قدم هایت مبارک

سلام زندگی مامان نمیدونی چقدرخوشحالم  بزار از اولش بگم هفته ی گذشته از آتلیه سها نوبت گرفتم واسه عکس های یک سالگیت   چهارشنبه یعنی دیروز هم مرخصی بودم هم حالم خوب نبودازاین ویروس های لعنتی سردرد وحشتناک   د  لیچه هم کار داشتم تا10:30      خواب بودیم بعدنیوشاهم بیدارشد اومد خونه ی ما3تایی صبحانه بربری و شکلات صبحانه خوردیم بعدش خونه رو جمع کردم چندجاهم کارداشتم رفتیم ناهارهم با عزیزجون و خاله ندا ماکارانی خوردیم  وسایلت رو حاضرکردم بابایت اومد با نیوشاوعمه زیبا ودخترش صبا رفتیم آتلیه آخه واسه توناهم وقت گرفته بودم کلا ازصبح روز خوبی بود چندتا عکس اول رو ک...
22 دی 1391