اولین قدم هایت مبارک
سلام زندگی مامان نمیدونی چقدرخوشحالم
بزار از اولش بگم هفته ی گذشته از آتلیه سها نوبت گرفتم واسه عکس های یک سالگیت چهارشنبه یعنی دیروز هم مرخصی بودم هم حالم خوب نبودازاین ویروس های لعنتی سردرد وحشتناک د لیچه هم کار داشتم تا10:30 خواب بودیم بعدنیوشاهم بیدارشد اومد خونه ی ما3تایی صبحانه بربری و شکلات صبحانه خوردیم بعدش خونه رو جمع کردم چندجاهم کارداشتم رفتیم ناهارهم با عزیزجون و خاله ندا ماکارانی خوردیم وسایلت رو حاضرکردم بابایت اومد با نیوشاوعمه زیبا ودخترش صبا رفتیم آتلیه آخه واسه توناهم وقت گرفته بودم کلا ازصبح روز خوبی بود چندتا عکس اول رو که ازت گرفتن دیگه نمیذاشتی همش از کادر میرفتی بیرون و غرغرمیکردی زمان هم الکی میگذشت من و بابایت هم میگفتیم حتما اینجا چون همه چی رنگی وجالبه یه چیزی دیدی داری میری سراغ اون درکمال ناباوری یه دفعه دستت رو گذاشتی رو زمین با غرو زور بلندشدی کلی بابابایت تعجب کردیم تنهای ایستادی وگفتیم الان میوفتی ولی یه دفعه ما میخکوب شدی تندتندشروع کردی به راه رفتی انقدرخوشحااااااااااااااال شده بودیم و با یاسمن(عکاس)دنبالت راه میرفتیم که نیوفتی اصلاکه زمین نخوردی هیچ 2دور کل آتلیه رو تنهایی راه رفتی و از درهم میخواستی بری بیرون تو راه رو ووووووووووووووووووووووی خدااااا نمیدونید چه حس قشنگی بود.هنوزم من وجمشیدهیجان داریم عاشق راه رفتنتیم مااااااااااااااااااااااااااااچ.قدم های کوچولوت روی زمین مبارک باشه.
اولین قدم های آمیتیسم 20/10/91چهارشنبه