آمیتیسآمیتیس، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما

پرواز ملکوتی پدرم...

1391/3/1 15:35
نویسنده : مامان سحر
1,186 بازدید
اشتراک گذاری

 

برای پدرم

چه خوش خیال است    مرگ را میگویم    به خیالش که تورا ازمن دورکرده...

                نمیداند 

جای تو امن است        اینجا       میان دلم....

 

نمیدونم چی بنویسم خسته ام از دنیای پوچ دلم گرفته کاش بودی وبغلت میکردم خدایا فشار روی قلبم نفس تنگی گریه هام فایده نداره باباجونم رفتی واسه همیشه....

من موندم و یاد تو..  17روزشدکه نیستی  بوسیدن هات  دف زدن هات نگاه هات کاش شب آخردلی سیر بغلت میکردم کاش بوست میکردم ای کاش

سلام

91/2/5 صبح رفتم پارک وی مرفین وسرم خریدم خوشحال بودم دیگه دردهات تموم میشه ظهرکه رسیدم خونه باهاش تلفنی حرف زدم ناراحت من بود که خسته شدم آخ کاشکی بودی ظهرنوبت دکترداشت آمیتیس باالهه دوستم رفتیم دکترتوی هفت حوض ساراجون که قراربود1هفته بعدکیان کوچولورو به دنیا بیاره دیدم مامانم مدام زنگ میزد که بابا ازظهر3تامرفین زده ولی دردش بیشترشده به محض اینکه رسیدم بومهن باجمشیدرفتیم خونه ی بابا خیلی حالش بدبودانقدرگریه کردم که باباسرم دادکشیدکه گریه های توجیگرم رو کباب میکنه شروع کردبه وصیت واسه من گریه نکنید سیاه نپوشید...اصلا باورم نمیشدفقط گریه میکردم موقع خداحافظی حتی توصورتش نگاه نکردم که گریه هامونبینه ولی همیشه بغلش میکردم بوسش میکردم افسوووووووووووووس نمیدونستم آخرین فرصته.

صبح زودمامان زنگ زدنیوشاروگذاشتن پیش من گفتن باباحالش خیلی بدشده زنگ زدن به آمبولانس برن بیمارستان همه رفتن بیمارستان از8صبح دعامیکردم و گریه ساعت1ظهربوددیگه طاقت نداشتم جمشیدمرخصی گرفت آمیتیس روگذاشتم خونه ی مادرجمشیدرفتیم بیمارستان وقتی رسیدم بابانمیتونست حرف بزنه حتی نوشتنش هم عذابم میده ساعت12:45 یامدادمصادف باشهادت حضرت فاطمه بابای عزیزم پرکشیدو رفت ...

دنیاروسرم خراب شد

باباجونم روزشهادت حضرت فاطمه به خاک سپرده شد  وچهلمین روز عروج بابا مصادف باتولدحضرت علی

خدایا همه ی سرطانی هارو شفاء بده خدایا یعنی دیگه بابام دلش دردنمیکنه خدایا راضی ام به رضای تو

فقط دلم میخوادیکبار خوابش رو ببینم دلم برات تنگ شده باباجونم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

negin
23 اردیبهشت 91 17:26
درود به سحر جون عزیزم خیلی متاسفم که پدرت رو از دست دادی. تسلیت میگم .انشالا غم آخرت باشه عرزیزم. باور کن این چند روزه دیگخه خیلی نگران شده بودم چرا پست جدید نمیزاری نکنه برای پدرت اتفاقی افتاده باشه کلی دعا کردم که سالم و سلامت باشی .اما امروز اومدم برات تبریک روز مادر رو بزارم متوجه شدم نگرانیم بی خودی نبوده. دوست عزیزم خدا بهت صبر بده و برای پدر بزرگوارت از خدا طلب آمرزش میکنم. خیلی سخته حق داری اما به خاطر شادی روح پدرت به خودت مسلط باش و سعی کن مقاوم باشی.
مامان سارا
24 اردیبهشت 91 10:32
سحر عزیزم ، تسلیت واژه کوچیکیه برای غم بزرگت ، یا خوندن این پست چنان غمی تو دلم جا گرفته که نمی تونم توصیف کنم ، عزیز دلم انشاا.. خانم فاطمه زهرا (س) و همسرش حضرت علی (ع) که بابات ارادت خاصی بهش داد شفاعتشو می کنن و در بهشت جاش می دن . همه پدرا و مادرا بهشتین من اینو مطئنم . براش گریه نکن چون ناراحت می شه همیشه به یادش باش . اگه تو خوشبخت باشی اونم حتماً شاد می شه . امیدوارم به زودی خوابشو ببینی تا از دلتنگی کمی کم بشه .
negin
30 اردیبهشت 91 0:27
درود به سحر عزیزم الهی قربونت برم خیلی سخته بازم بهت تسلست میگم. تند تند میام سر میزنم که اگه اومده باشی بدونم حالت بهتره اما هر وقت میبینم نیومدی به وبلاگت یسر بزنی بیشتر دلم میگیره. خیلی تو فکرتم باورکن منم غصه دار شدم برات عزیزم. امیدوارم و دعا میکنم که زودتر حالت بهتر بشه و خدا بهت صبر بده.
مامان نسرین
1 خرداد 91 21:12
سحر جونم واقعا نمیدونم چی بگم که ارومت کنه خیلی سخته خدا به تو وخانوادت صبر بده و رحمت کنه پدرتوروحش شاد.
مامان علی
6 خرداد 91 16:31
سحر عزیزم تسلیت می گم . ببخشید اینقدر دیر . می دونم خیلی سخته ولی از خدا می خوام بهتون صبر بده و بهشت رو نصیب پدر گرامیتون بکنه.
مامان علی
6 خرداد 91 16:32
بیشتر از قبل مراقب خودت و دسته گلت باش