آمیتیسآمیتیس، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما

4 شنبه سوری(بهرام شید)...

1391/1/5 14:19
نویسنده : مامان سحر
1,246 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزدل مامان اومدم یکم ازعیدو٤شنبه سوری واست بگمبامن حرف نزن

عسل مامان٧روزمونده تاسال نوسال٩١ خیلی خوشحالم و خداروشکرمیکنم امسال توکنارماهستی بهقول بابایت ٣تایی٣تایی گردشنیشخندبوی عیدوعطربهارمیاد مامانی سبزه هامونوکاشتیم خونه تکونی کردیم فرداهم بابابایت میریم یکم واسه خونه خریدکنیم

niniweblog.com

دخمله نازم دم عیدکه میشه یه شوروحالی بین مردم به وجودمیادخونه تکونی لباس نو  سبزه وماهی.. آخرین سه شنبه سال معروفه به٤شنبه سوری آتیش روشن میکنندوازروی آـتش میپرندوخوشحالی میکنن.

niniweblog.com

امسال باگرمای وجودتومن وبابایی٤شنبه سوری مون روبه پامیکنیم.عااااااااااااااااااااااااااااشقتم بعله ام که.

niniweblog.comبعدامیام واست عکس هاتومیزارم نمیدونم ٤شنبه سوری کجائیم.

فلسفه ٤شنبه سوری:


سور به معناى ميهمانى و جشن مى باشد و اما چرا چهارشنبه سورى و چرا آتش برافروختن وچرا از روى آتش پريدن؟ براساس سروده هاى پيروز پارسى، حكيم فردوسى، سياوش فرزندكاووس شاه در هفت سالگى مادر را از دست مى دهد. پادشاه همسر ديگر را برمى گزيند، سودابه كه زنى زيبا و هوسباز بود عاشق سياوش مى شود:

يكى روز كاووس كى با پسر نشسته كه سودابه آمد ز در
زنـاگـاه روى سياوش بديد پرانديشه گشت و دلش بردميد
زعشق رخ او قرارش نماند همه مهر اندر دل آتش نشاند

 سودابه در انديشه بود تا به گونه اى سياوش را به كاخ خويش بكشاند، دختر زيبا و جوان خود را بهانه حضورسياوش كرده و او را فرا خواند: ـ

كه بايد كه رنجه كنى پاى خويش نمائى مرا سرو بالاى خويش
بياراسته خويش چون نوبهار بگردش هم از ماهرويان هزار
آنگاه كه سودابه سياوش را در كاخ خويش يافت به او گفت: ـ

هر آنكس كه از دور بيند ترا شود بيهش و برگزيند ترا
زمن هر چه خواهى، همه كام تو بر آرم ، نپيچم سر از دام تو
من اينك به پيش تو افتاده ام تن و جان شيرين ترا داده ام

سودابه پس از اين كه از مهر و عشق خود به سياوش مى گويد و همزمان به او نزديك مى شود. ناگاه او را در آغوش كشيده و مى بوسد.

سرش تنگ بگرفت و يك بوسه داد همانا كه از شرم ناورد ياد

رخان سياوش چو خون شد ز شرم بياراست مژگان به خوناب گرم

چنين گفت با دل كه از كار ديو مرا دور داراد كيوان خديو

نه من با پدر بى وفائى كنم نه با اهرمن آشنائى كنم

سياوش با خشم و اضطراب و دلهره به نامادرى خود گفت: ـ

سر بانوانى و هم مهترى من ايدون گمانم كه تو مادرى

سياوش خشمناك از جاى برخاسته و عزم خروج از كاخ سودابه را كرد. سودابه كه از برملا شدن واقعه بيم داشت داد و فرياد كرد و درست بسان افسانه يوسف و زليخا دامن پاره كرده و گناه را به سياوش متوجه كرد و چنانچه در نمايشنامه افسانه، افسانه ها نوشتيم، اكثر افسانه هاى سامى، افسانه هاى شاهنامه مى باشد كه رنگ روى سامى گرفته است و نيز در آئين اوستا نوشته ايم كه كتاب اوستا يك كتابخانه كتاب بوده است كه تاريخ شاهان ايران يكى از ۱۲۰جلد كتاب، كتابخانه اوستا مى باشد و چگونگى به نظم آوردن آن را توسط فردوسى در زندگينامه پيروز پارسى، يعنى حكيم ابوالقاسم فردوسى شرح داده ام... بارى سياوش به سودابه مى گويد كه پدر را آگاه خواهد كرد: ـ

از آن تخت برخاست با خشم و جنگ بدو اندر آويخت سودابه چنگ
بدو گفت من راز دل پيش تو بگفتم نهانى بد انديش تو
مرا خيره خواهى كه رسوا كنى؟ به پيش خردمند رعنا كنى

بزد دست و جامه بدريد پاك به ناخن دو رخ را همى كرد چاك

برآمد خروش از شبستان اوى فغانش زايوان برآمد بكوى

در پى جار و جنجال سودابه، كيكاووس پادشاه ايران از جريان آگاه شده و از سياوش توضيح خواست سياوش به پدر گفت كه پاكدامن است و براى اثبات آن آماده است تا از تونل و راهرو آتش عبور كند. سياوش گفت اگر من گناهكار باشم در آتش خواهم سوخت و اگر پاكدامن باشم

از آتش عبور خواهم كرد سراسر همه دشت بريان شدند
سياوش بيامد به پيش پدر يكى خود و زرين نهاده به سر
سخن گفتنش با پسر نرم بود سياوش بدو گفت انده مدار
كزين سان بود گردش روزگار سرى پرز شرم و تباهى مراست
سياوش سپه را بدا نسان بتاخت تو گفتى كه اسبش بر آتش بساخت
زآتش برون آمد آزاد مرد لبان پر ز خنده برخ همچو ورد
چو بخشايش پاك يزدان بود دم آتش و باد يكسان بود
سواران لشكر برانگيختند همه دشت پيشش درم ريختند

سياوش به تندرستى و چاپكى و چالاكى به همراه اسب سياهش از آتش عبور كرد و تندرست بيرون آمد.

يكى شادمانى شد اندر جهان ميان كهان و ميان مهان
سياوش به پيش جهاندار پاك بيامد بماليد رخ را به خاك
كه از نفت آن كوه آتش پَِـرَست همه كامه دشمنان كرد پست
بدو گفت شاه، اى دلير جهان كه پاكيزه تخمى و روشن روان
چنانى كه از مادر پارسا بزايد شود بر جهان پادشا
سياوخش را تنگ در برگرفت زكردار بد پوزش اندر گرفت
مى آورد و رامشگران را بخواند همه كام ها با سياوش براند
سه روز اندر آن سور مى در كشيد نبد بر در گنج بند و كليد! ـ

اين اتفاق و آزمايش عبور از آتش در بهرام شيد (سه شنبه) آخر سال روى داده بود و از چهارشنبه تا ناهيد شيد (جمعه يا آدينه) جشن ملى اعلام شد و در سراسر كشور پهناور ايران به فرمان كيكاووس سورچرانى و شادمانى برقرار شد. و از آن پس به ياد عبور سرفرازانه سياوش از آتش همواره ايرانيان واپسين شبانه بهرام شيد (سه شنبه شب) را به ياد سياوش و پاكى او با پريدن از روى آتش جشن مى گيرند

 ادامه پست ٤شنبه سوری:

عسلم اینم عکسی که قول دادم نشدکنارآتیش ازت عکس بگیریم آخه خیلی سردبود

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مهدیه
23 اسفند 90 16:37
سلام سحر جون ممنون از این نوشته هات خیلی جالب بود عید کجا میرید نمیاین اینجا دلم میخواد امیتیس رو از نزدیک ببینمو بغلش کنم اگه نیای خیلی بدی


سلام عزیزم قربونت بشم دلم برات خیلی تنگ شده ولی ماشین نداریم بابچه کوچیک سخته قراربودماشین بخریم ولی جورنشد .