آمیتیسآمیتیس، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما

2ماهگی و واکسن..

1390/12/13 2:41
نویسنده : مامان سحر
817 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخمله نازم ببخشید که تاخیر داشتم عسلم 1اسفند2ماهه شدی

2ماهگیت مبارک زندگی مامان

niniweblog.com

 

دخملم صبح دوشنبه1اسفند من و عزیزجون شمارو بردیم مرکزبهداشت برای واکسن یه خانم بداخلاق مسئول واکسن زدن بود الهی بمیرم برات مامانی حتی برات که دارم مینویسم اعصابم خوردمیشه انقدر بدجور برات واکسن زد که دهنت بازمونده بود وقرمزشده بودی فکرمیکردم داری خفه میشی انقدرازپای راستت خون رفت که تمام پوشک و ملحفه تخت خونی شده بود نتونستم تحمل کنم و باخانومه دعوام شد مسئولشون اومدعذرخواهی کرد

niniweblog.com

واقعا عصبی شده بودم  خداروشکر تابرسیم خونه خونت بنداومد اگه خونریزی تمام نمیشدحتما ازشون شکایت میکردم .وقتی رسیدیم خونه همش ناله میکردی باپتوی نازکی قنداقت کردم که نتونی پاهات رو تکون بدی آخه باکوچکترین حرکتی یه عالمه گریه میکردی.ا

اون  روز مدام پاشوره میشدی و مواظبت بودم تب نکنی تازه خوابت برده بود که مامان بزرگ و بابابزرگ اومدن خونمون تا من برم توی اتاق لباسم رو عوض کنم صدای جیغ های تورو شنیدیم دیدم مامان بزرگ بغلت کرده و دقیقا فشار روی جای واکسنت بود مامان بزرگ نمی دونست واکسن زدی ازمسافرت که برگشته بودیم ندیده بودنت وخیلی دوستت دارن تا به مامان بزرگ گفتم واکسن زدی و پاهات دردمیکنه گذاشتت زمین وبعدچندلحظه ساکت شدی انقدرخانومی که نذاشتی دل مامان بزرگ بشکنه شروع کردی بهش خندیدیالهی فدات بشم  شب که باباییت اومدخونه خیلی دلش برات می سوخت ودستت رو بوس میکرد عسلم اون شب مکن وتو توی حال خوابیدیم که با گریه های تو باباییت بیدارنشه هر10دقیقه 1باربیدارمیشدی و ناله میکردی

راستی دخملم خداروشکر وزنت ٤٦٠٠ وقدت ٥٧شده بود

.niniweblog.com

حالامیخوام ازشیرین کاری هات بگم:

niniweblog.com

دخمله نازم  حالاکه 2ماهه شده باصحبت ها و شکلک هایی که برات درمیارن میخنده

وقتی یکی ازکنارت رد میشه سرت رو میچرخونی و تا جایی که بتونی بانگاهت دنبالش میکنی

وقتی گرسنه میشی اول میگی اه یکم صبرمیکنی اگه من دیربیام 2بارمیگی و شروع میکنی به  دست وپازدن انقدر محکم تکون میخوری که تختت تکون میخوری.

وقتی هم نزدیک سینه ام یاشیشه شیرمیشی خیلی بامزه میشه قیافت دهنت ازاون دور بازه ودستاتت را تندتند بالا پاین میبری بال بال میزنی میگی ه ه ه هه به محض اینکه اولین قطره شیر بیادتوی دهنت سریع دستاتت رو مشت میکنی و میزاری روی سینه ت.

الهی قربونت بشم عزییییییییییییییییییییییییییییییییزم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

حدیث
6 اسفند 90 9:45
سلام سحر جونم خیلی ناراحت شدم وقتی اینو خوندم الهی زودتر از کار بیکار بشه اگه بخواد با بچه های دیگه هم همینجور رفتار کنه
عزیزم فرشته کوچولوت خیلی ناز شده خیلی خیلی مواظبش باش از دور میبوسمتون هم تو رو هم آمیتیس جونمو بوسسسس بووسسسس


سلام حدیث جونم خوبی دوستم.مرسی عزیزم نی نی نداری؟
سارا
6 اسفند 90 14:57
آمیتیس عسلم ، سلام خاله ، دو ماهگیت مبارک بندانگشتی من . الهی قربونت برم واکسن زدی و دردت اومد ولی عیبی نداره عوضش وقتی بزرگ بشی اصلاً مریض نمی شی و همیشه سلامتی . مامان سحر خیلی مراقب بندانگشتی من باش . ای کاش می تونستم بیام ببینمش . ولی حالا دیگه خودمم خیلی سنگین شدم و به زور دارم سرکار می یام . راستی سحر جون دیروز رفتیم و سیسمونی آقای ... بی نظیر خریدیم . خیلی نازن . ان شاءا.. تو اولین فرصت عکساشو می زارم . می بوسمتون . مراقب خودتون باشین .
مامان صدرا
8 اسفند 90 13:34
یعنی به خدا اگه من اونجا بودم خانومرو له میکردم.سحر ازت خواهش میکنم مواظب بچه باش وگرنه یه روز یهووووووووووووووو میام میبرمش.الهی قربونش برم چقدر دردش اومده،روی پاش حوله گرم بذار،دیگه سفارش نمیکنم مواظب خودتو خودش باش


حتما عزیزدلم مرسی صدرا رو ببوس
ما مان سونیا
8 اسفند 90 20:46
سلام عزیزم الهی فدات بشم که اوف شدی عزیزم نازی جیگر عیب نداره خاله واسه سلامتیت مهمه که الان واکسن بزنی خانم کوچولو ایشالله زودی خوب میشی ناناز
حدیث
10 اسفند 90 14:01
نه عزیزم فعلا قصدشو نداریم بذار یکسال بگذره بعدا اینجوری بهتره ، بعدشم نی نی من و تو نداره که آمیتیس خودمونه