2ماهگی و واکسن..
سلام دخمله نازم ببخشید که تاخیر داشتم عسلم 1اسفند2ماهه شدی
2ماهگیت مبارک زندگی مامان
دخملم صبح دوشنبه1اسفند من و عزیزجون شمارو بردیم مرکزبهداشت برای واکسن یه خانم بداخلاق مسئول واکسن زدن بود الهی بمیرم برات مامانی حتی برات که دارم مینویسم اعصابم خوردمیشه انقدر بدجور برات واکسن زد که دهنت بازمونده بود وقرمزشده بودی فکرمیکردم داری خفه میشی انقدرازپای راستت خون رفت که تمام پوشک و ملحفه تخت خونی شده بود نتونستم تحمل کنم و باخانومه دعوام شد مسئولشون اومدعذرخواهی کرد
واقعا عصبی شده بودم خداروشکر تابرسیم خونه خونت بنداومد اگه خونریزی تمام نمیشدحتما ازشون شکایت میکردم .وقتی رسیدیم خونه همش ناله میکردی باپتوی نازکی قنداقت کردم که نتونی پاهات رو تکون بدی آخه باکوچکترین حرکتی یه عالمه گریه میکردی.ا
اون روز مدام پاشوره میشدی و مواظبت بودم تب نکنی تازه خوابت برده بود که مامان بزرگ و بابابزرگ اومدن خونمون تا من برم توی اتاق لباسم رو عوض کنم صدای جیغ های تورو شنیدیم دیدم مامان بزرگ بغلت کرده و دقیقا فشار روی جای واکسنت بود مامان بزرگ نمی دونست واکسن زدی ازمسافرت که برگشته بودیم ندیده بودنت وخیلی دوستت دارن تا به مامان بزرگ گفتم واکسن زدی و پاهات دردمیکنه گذاشتت زمین وبعدچندلحظه ساکت شدی انقدرخانومی که نذاشتی دل مامان بزرگ بشکنه شروع کردی بهش خندیدیالهی فدات بشم شب که باباییت اومدخونه خیلی دلش برات می سوخت ودستت رو بوس میکرد عسلم اون شب مکن وتو توی حال خوابیدیم که با گریه های تو باباییت بیدارنشه هر10دقیقه 1باربیدارمیشدی و ناله میکردی
راستی دخملم خداروشکر وزنت ٤٦٠٠ وقدت ٥٧شده بود
.
حالامیخوام ازشیرین کاری هات بگم:
دخمله نازم حالاکه 2ماهه شده باصحبت ها و شکلک هایی که برات درمیارن میخنده
وقتی یکی ازکنارت رد میشه سرت رو میچرخونی و تا جایی که بتونی بانگاهت دنبالش میکنی
وقتی گرسنه میشی اول میگی اه یکم صبرمیکنی اگه من دیربیام 2بارمیگی و شروع میکنی به دست وپازدن انقدر محکم تکون میخوری که تختت تکون میخوری.
وقتی هم نزدیک سینه ام یاشیشه شیرمیشی خیلی بامزه میشه قیافت دهنت ازاون دور بازه ودستاتت را تندتند بالا پاین میبری بال بال میزنی میگی ه ه ه هه به محض اینکه اولین قطره شیر بیادتوی دهنت سریع دستاتت رو مشت میکنی و میزاری روی سینه ت.
الهی قربونت بشم عزییییییییییییییییییییییییییییییییزم