آمیتیسآمیتیس، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما

شبانه هایت

عسلم مامانی عاشقته میپرستمت فرشته ی من دخترم این  عکس رومیزارم که وقتی بزرگ شدی ببینی مامانی فدات بشه عسلم شب ها بیدارمیشی میخوای بازی کنی ومن باهات تا5-6صبح بیدارم ووقتی میرم سرکارچرت میزنم.عاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشفتم پیش فعال مامان ساعت 3:35 دقیقه بامداد ادامه عکس هاااااااااااااااااااااا     آمیتیس و دوقلوها  کیانا وکیارا       ...
21 مهر 1391

به یادماندنی ها

سلام عسل مامان قربونت بشم من تاخیر مامانی روبببخش انقدردرگیرکارشرکت وخونه وبی خوابی های شما عسلم هستم که به هیج کاری نمیرسم خدایاشکرت خداجونم شکرت فرشته ای سالم وقشنگ بهم دادی خدایاخودت کمکم کن امانت دارخوبی باشم باورم نمیشه به این زودی گذشت انگارهمین دیروز بوددخترکوچولوم به دنیااومدچقدرزودگذشت  فرشته ی قشنگم دوستت دارم. عکس هادرادامه مطالب آوا و امیرمهدی   آمیتیس وسدنا خاله نازیلا خاله نیلوفروسدنا  خاله الهه وامیرمهدی  من وآمیتیس دخترم درحال کیبورد زدن حالا دست دست دارم جاکفشی مو مرتب میکنم خووووووووووووب میووووووو میووووو من پیشی ام   ...
21 مهر 1391

چکاب 8ماهگی

دخملم نازم واسه چکاب 8ماهگی رفتیم پیشه خانم دکترنجفی خداروشکرگفت خوب وزن گرفتی ولی  درکل وزنت نسبت به تولدکمه البته600گرم.خانم دکترکه میخواست معاینه کنه مدام میخندیدی و گوشی و.. وسایله خانم دکتر رومیکشیدی. وزنت     8150     قد76   هنوزززززززززززززززز چهاردست وپانمیری دوست نداری مثله فوک خودت رومیکشی روزمین. باصدای بلندمیخندی دست زدن بلدشدی.سق میزنی با پرتاپ تففففففففف یه دونه دندون داری کاملا میشناسی اطرافیان رو. مدام میخوای بغلت کنم ومن اینکارونمیکنم که عادت نکنی. دد   ماما   م م (یعنی شیر)  ه ه ه همراه با دست وپازدن وقتی کسی رومیبینی که واسش ذوق ...
24 شهريور 1391

شبی به یادماندنی با کیان کوچولو

عسلم  دیشب خاله ساراوعمومجیدوکیان کوچولو خونه ی مابودن مامانی خیلی خوش گذشت کیان هم خیلی عسل شده دوست نداشتم خاله سارااینابرن  دلم واسشون تنگ میشه شما تالحظه ی آخربیداربودی یعنی ساعت2خوابیدی اونم باکلی غرغروگریه خیلی سعی کردیم جندتاعکس خوب بندازیم ولی باوجودشماوروجک ها ازاین بهترنمیشد.راستی خاله سارایه هدیه ی خیلی قشنگ واسه شما ویکی هم واسه من آوردن  مرسی ساراجونم.اینم چندتا عکس درادامه مطالب ...
24 شهريور 1391

اولین عروسی

دخملی من 7/6/91 عروسی ناهید جون(همکارهای شرکت)بودکلی ذوق کردم که دیگه خانوم شدی و میشه دیگه باخیال راحت رفت عروسی چشم تون روز بدنبینه از اون اولش جیغ زدی و گریه کاری تا وقتی بابایت اومددنبالمون.کلانشد عکس بندازیم چندتا عکس موقع خداحفظی انداختیم.خاله ناهید عروسیتون مباااااااارک. عکس هادرادامه مطالب ...
24 شهريور 1391

آمیتیس و قلعه رودخان

سلام عسل مامان ببخشید بازم دیرشد دخمله قشنگم تعطیلات عیدفطر با عمه زیبا اینارفتیم رامسر  خیلی هواگرم بود شب بعدش رفتیم فومن قلعه رودخان  واقا فوق العاده بود وشبش ماسوله موندیم خوش گذشت و مهم ترازهمه اینکه باورمون نمیشدبه این خانومی باشی خیلی خیلی خانوم بودی و اصلا اذیت نکردی وتا قلعه رودخان بامااومدی با اون بارونی که میومد.عاااااااااااااااشقتم مامانی. بقیه  عکس ها در ادامه مطالب ببینیییییییییییییییییییید عسل مامان نزدیک های قلعه که شدیم دیگه خوابت برد انقدر خیس شده بودی که مجبورشدیم از مشما استفاده کنیم. دخمله قشنگم در ماسوله مامانی عاشق بارون بودی ببین مثل موش آب کشیده شدی ...
16 شهريور 1391

اولین مروارید دخملم

سلام دخمله نازم عسلم بالاخره اولین مرواریدت در7 ماه و25روزگی  دراومد مبارک باشه 2روز پیش خاله نداگفت وقتی داشته بهت آب میداده یه صداهایی میومده شب بابابایت به زور نگهت داشتیم و دیدیم بلههههههههههههههههههه دندونه دخملی دراومده قربونت بشم الهی این چندوقت حسابی غرغرکردی وکلافه بودی فردا قراره بریم مسافرت ایشالله برگردیم  واست آش دندونی درست میکنم. چندتاعکس از وروجک بازی هات میزارم قربونت بشم الهییییییییییییییییییییی عکس ها اینجا درادامه مطالب تلاش های دخملی تا اینکه بتونه دمر بشه وقل بخوره ...
28 مرداد 1391

سوغاتی های عزیزجون ازخانه خدا

دخملی مامان عزیزجون از زیارت خانه خدا که برگشت با کلی سوغاتی واسه شما و نیوشا اومد دست عزیزجون دردنکنه مامانی عزیزجون خیلی واست زحمت میکشه اینم عکس سوغاتی ها دوستت داریم عزیزجووووووووووووووووووووووووووووووون یه علمه سوغاتی دارم خاله هاااااااااااااا     بقیه سوغاتی ها در ادامه مطالب ببینید...         اینم عکس بعداز پروو لباس ها حسابی خسته شدی ...
28 مرداد 1391

احوالات 6 ماهگی تا 7ماهگی

  آمیتیس خانم مامان * میتونه چند ثانیه به تکیه به جایی وایسا   و  با روروئکش همه جا رو میگرده * سینه خیز مثل فوک از این ور به اون ورمیره باسنش رو بلندمیکنه رو دست هاش فشارمیاره ولی نمیتونه٤دست و پا بره. * قرقر میکنه  هرچی رو بخواد به جیغ میفهمونه.اصلا علاقه به نشستن نداره فقط میخواد وایسه * دد دد میگه .خودش رو پرت میکنه تو بغل عزیزجون ولی بغل ما نه.سوپ وفرنی میخوره. * درشبانه روز کلا٦ساعت میخوابه .عاشقه آجی نیوشا(دخترخاله آمیتیس) جندتا عکس از مهمانی خونه ی پسرعموی عزیزجون:         از سمت راست روژینا-آمیتیس-نیوشا-داداش روژینا   ...
28 مرداد 1391