آمیتیسآمیتیس، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما

درد دل آمیتیس با دوست های وبلاگیش

1391/8/13 1:18
نویسنده : مامان سحر
968 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوست های خوبم من گله دارم از دست این مامان و بابای بد

اولا که همش میگن من دختربدی هستم شیطونم جیغ جیغوام کوجولوتراز بقیه ام

دوما که ازصبح تاشب منو میزارن پیش عزیزن جون ومیرن شب میان البته به من خیلی خوش میگذره ولی هی زنگ میزن به عزیزجونم میگن اگه آمیتیس خواست بخوابه نزاری هااااااا اونوقت شب نمیخوابه.

سوما که وقتی ازسرکارمیان انقدرمحکم بوسم میکنن که گریه ام درمیادبدشم این مامان سحر میره توآشپزخانه وراه منم با میزوصندلی هامیبنده که نرم پیشش تازه همش با باباجمشید میگن کاش آمیتیس زود بخوابه امروز توشرکت چرت میزدم و از این حرفها

چهارما که تا میام به یه چیزی دست بزنم یدفعه یکی یه پای منومیگیری میکشه سرجام

پنجما که خوب دوست ندارم بخوابم ازساعت11تا2صبح منومیزارن روپاهاشون وانقدرتکون میدن وانقدرشرهای تکراری میخونن  که سرگیجه میگیرم آخرش یا التماسم میکنن یا عصبانی میشن ولم میکنن وسط اتاق سرخودشونو بادست میگیرن منم فرارمیکنم میرم تومیز تلوزیون.

خلاصه دوست جون هام کمکم کنید خودم یه کلکی یادگرفتم وقتی مامان وبابام التماسم میکنن ودعامیکنن که من بخوابم اونم ساعت2بامدادبه این زودی من میخوابم وساعت5 بیدارمیشم لبه ی تختم رومیگیرم می ایستم وشروع میکنم به آواز خوندم. خوب شدن نهههههههههههه.

عکس هام درادامه مطالب....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان نسرین
14 آبان 91 12:26
الهی بمیرم برات خاله که اینقده درد دل داری فدات شم مامان و بابا هم واسه رفاه واینده شما این همه تلاش میکنن بزرگ که بشی خودت متوجه میشی عکست خیلی جیگره امیتیسجونم بوووووووووووووووووس گنده
افسانه یونسی
15 آبان 91 16:15
تیپش رو خدا، عزیزم
صفورا مامان آوا
24 آبان 91 10:28
وااااااااااااااای مردم از خنده از این درددل دقیقا مثل آوا آخه منم کارمندم و همین مشکلو دارم خانوم تا نصف شب بیداره بعد تا 11 صبح می خوابه دیشب تو ماشین شوهرم داشت باهام حرف میزد من خوابم برده بود رمزو خصوصی گذاشتم برات عزیزم
سحر
9 آذر 91 11:56
عزیزم چه دختر نازی دارین........خدا براتون حفظش کنه