دیدن دوست های مامانی(3)
سلاااام دخملی مامان نمیدونم ازکچاشروع کنم وبرات یگم بایدتندتندبنویسم وبرم چون الان هااست که بیدارشی
زندگی مامان توی2ماه و10روزگیت یعنی2روزپیش (10اسفند)زهراجون وشراره جون دوست های خاله نداکه یه جورهایی بامنم دوستن اومده بودن دیدن دخملم مامانی زهراجون تودلش یه دخمله5ماهه داره شراره جونم 1ماهشه این دوتا باهم خواهرن دستشون دردنکنه واست کادو پول آوردن انشالله ماهم جبران میکنیم
این داستان ادامه دارد....
فردای اون روزیعنی 5شنبه الهه جون وخواهرش ونازیلاجون وخواهرش اومدن دیدنمون خواهرنازیلاجون نیلوفر دیگه توی فروردین دخملش به دنیا میاد دست همشون دردنکنه خیلی خوش گذشت عزیزم الهه جون ونیلوفرجون واست سکه پارسیان آوردن نازیلاجونم پول هدیه داد راستی مامانی یادم رفته بودبهت بگم نازیلاجون 1ساله نامزده فکرکنم تا عروسیشون بتونی بشینی و واسشون برقصی
آمیتیس جووونی ببخشیدعکس قشنگی نیست ولی باوجود ووول خوردن های تو وپسرالهه جون امیرمهدی بازم کلی هنرکردم امیرمهدی همش موهای نیوشارومیکشید اونم تکون میخوردمیترسیدم تورو بندازه به بزرگی خودت ببخش.