خبرخبر
سلام عسل مامانی
٢تاخبر
***اولی که واسم مهمتربوداینکه بابجمشیدت بالاخره راضی شد مامانی ٢وجب ازموهاشو کوتاه کنه آخه موهای مامان خیلی بلندبود٤انگشت مونده بود تا برسه به زانوم الان میگی چه مامانه هپلی دارم هااا خاله ندا باهرقیچی که میزندبه موهام بابایت یه آه ه ه ه میکشید فکرکنم دیگه دلش به حالم سوخت که گذاشت یکم کوتاه بشه خدابه داد توبرسه عسلممن که راحت شدم.
*** دومی اینکه بابایی دیشب گفت فرداشب شام میریم بیرون میدونستم درد ودل بادخترم انقدرزوداثرمیکنه زودتربهت میگفتم مامانی.چندروزه دلم ماهی میخوادولی چون سرماخورده بودم نمیشدکه بخورم ولی امشب میریم میخوریم دخملم.
آمیتیسم این آخرین شام٢تایی هست که من وبابایی میریم بیرون
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی