آمیتیسآمیتیس، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما

از همه جا

1391/9/11 10:08
نویسنده : مامان سحر
1,532 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخمله قشنگم بالاخره بعداز 1هفته ی پرکار اومدم پای نت فقط هرازگاهی تو شرکت میرسیدم نظرات کنم صبح 3تایی رفتیم بانک من رمز اینترنتیم رو گرفتم بعد رفتیم یه بانک دیگه قسط های وام رو ریختیم  توبانک کلی سرو صدا کردی و نظر همرو به خودت  جلب میکردی و اکثرا از  لباست خوششون میومد آخه یه دست لباس خوشگل خاله ندا بازم زحمت کشیده برات بافته. عکسش رو میزارم .الان که دارم مینویسم تو و بابایت خوابیدید ناهارو بردیم بالا خوته ی خاله ندا با عزیزجون خوردیم خیلی خوش گذشت و البته هرچی کاربودبه من مبدادن به بهانه ی اینکه من میخوام لاغرتربشم البته مسخره بازی بود از شانس ما همسری سه شنبه شب تو فوتبال پاش پیچ میخوره و  ورم میکنه 4شنبه رو مرخصی گرفتم صبح تا ظهر درگیر دکتروعکس انداختن بودیم خدارو شکر فقط ضرب دیده ولی آتل بست و الان باباییت هم نمیتونه خوب راه بره یه کم دیگه بگذره باید یدونه از این چراغهای گلدیم که بالای آمبولانس ها هست ببندمم بالای ماشین .17.gif

ولی خدارو شکر میکنم پای همسری نشکسته.آمیتیس سلم رو تو مطب دکتر که بودیم عمو علی جونش اومدبردش خونه ی مادرشوهرم آمیتیس خیلی این عموش رو دوست داره  واسه منم  مثل یه برادره دخملم تا شب اونجا بود بعداز ظهر حاضر شدم و رفتم عروسی همکارم خوبم مینا بهکام  همسری چون اینجوری شده بود نیومد من و مژده رفتیم آخر عروسی رسیدم  بعلت بارون هندی  که میومد ترافیک بدی شده بود در کل خوش گذشت با دوستان کلی خندیدیم و خوش گذشت واقعا مخم هنگ کرده بود احتیاج به چند ساعت دور از کارو مشکلات داشتم.ایشالله که خوش بخت بشن. و شب رفتیم دنباله دخترم .

واقعا از مادر شوهرم ممنونم خیلی کمکم میکنه تو فکرشم یه هدیه واسش بخرم شاید پارچه ی پالتویی بخرم  که بتونه بدوزه آخه دقیق نمیدونم سلیقه شون رو ولی خدارو شکرکه هستش صحیح و سالمه و بی منت ممنونم مادر شوهر خوبم.

اینم لباس قشنگی که خاله ندا باقته واسه عسلم

اینم چندتا عکس

وقتی آمیتیس لب تاب ببینه

یک لحظه غفلت از آمیتیس و باز شدن کل رول دستمال توالت اینههههههههههههههههههه دخترشیطون

اینم لباس های خوشگلی که بازم خاله نداجوووووووووووووووووووووووووووووون زحمت کشیده

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

سارا
27 آبان 91 13:57
سلام. خدا را شکر عزیزم. انشاالله همیشه با خبرای خوب بیای.
مامان نسرینl
28 آبان 91 12:24
واااااااااای چه خوب عروسی خوش به حالت خوب کاری کردی رفتی اگه تونستی عکس بزار ببینیم آمیتیس چشم قشنگه رو ببوووووووووووووووس
مهروز خانمی
29 آبان 91 9:11
خدا رو شکر عزیزم خیالت راحت شد...
ان شا اله همیشه مادرت سلامت و سربلند باشه و حامی و پشتیبان شما


مرسی دوستم
نگین
1 آذر 91 21:33
درود به سحر عزیزم و آمیتیس خوشگلمممممممم ایشالا که پای همسرت هر چه زودتر خوب بشه تا انقدر اذیت نشی دوست خوبم سحر جونم ببخشید اینجوری میگم اما حتما یه صدقه ای بده که انقدر حادثه براتون اتفاق نیافته. عکسای خوشگل خاله رو میزاری خوب چشمتون میکنن دیگه. بوس برای آمیتیس خوشگلم و سحر عزیزمممممم
نگین
3 آذر 91 17:22
درود به سحر جونم و آمیتیس عزیزمممممممممم نیستی خانم کم پیدایی دلم تنگ شده راتون زود بیا و از حال خودت و آمیتیس خوشگلم خبر دارمون کن لطفا به وب آمیتیس هم بیا و عکساش رو از سیسمونی تا حالا مشاهده کن مرسی بابت زحمتی که کشیدی برای عکس های دخملممممممممم بوس بوس
مامان فاطمه
10 آذر 91 16:34