اولین مسافرت
سلام دخمله ناز مامان مامانی خیلی دوستت داره هااااا
میخوام برات ماجراهای مسافرتت رو بگم :
عسلم اولین مسافرت شما به کیش بود ٤شنبه خاله ندا گفت میخواد برای مغازه از کیش جنس بیاره و کلیدویلای دوستش هم گرفته من وبابایی قراربود باشما عید بریم کیش ولی یه دفعه همی چی جورشدوآماده سفرشدیم باباجمشیدت ازمحل کارش خودش رفت فرودگاه واونچا منتظرما بودماهم باخاله ندا ونیوشا وعزیزجون به سمت فرودگاه حرکت کردیم خاله ندا انقدرتندمیرفت که هرلحظه میگفتیم الان تصادف میکنیم تا رسیدیم به اتوبان ولی مامانی اتوبان همت خیلی خیلی خیلی ... ترافیک بود دراصل هر١ربع یه ماشین میرفتیم جلو باباییت رسیده بود فرودگاه ولی ماهمچنان تو ترافیک دخملم ولی هواپیما پرید ومانرسیدیم به پرواز جاموندیم خیلی حالمون گرفته شد باباییت رفت دوباره تیکت گرفت واسه فرداصبح ساعت٦ حتما یه حکمتی بودکه جاموندیم رودهن خیلی برف می اومدنمیتونستیم برگردیم خونه رفتیم خونه ی عمه جون(عمه ی من)وفردا صبح رفتیم فرودگاه.
آمیتیس کوچولو خیلی خانم بود توی هواپیما و مسافرت واقعا همکاری میکرد و گریه و اذیت نکرد دخملم اونجا خیلی هواگرم بود ولی بابایت میترسیدسرماخوردگیت بدتربشه از قندان فرنگی نمی آوردیمت بیرون تو هم حسابی میخوابیدی عسلم این عکس توی کشتی آکواریوم زیرآب بود همه ی ماهی ها دیده میشدن حیف که خواب بودی خیلی قشنگ بود.
عسلم همش خواب بودی