×××××40روزگی آمیتیس××××
سلام عسل مامان دخملم١٠ بهمن شما٤٠روزه شدی همه ی بزرگترها میگن ٤٠روزت که بگذره حسابی خانم ترمیشی و شب و روزت رو تشخیص میدی خدا کنه.من که همیشه درحال چرت زدنم خیلی خانومی ها فقط نمیدونم چرا دوست نداری بخوابی خوب ولش کن اصلا درعوض یه فرشته کوچولو توی خونمون داریم یه دنیا ارزش داره. دخملم شب من و بابایی باکمک عزیزجون(مامان من)شمارو توی خونه حمام کردیم عسلم تا آب ریختیم روی سرت شروع کردی به گریه اصلا هم ساکت نمیشدی الهی بمیرم فکرکنم سردت شده بودآخه موقعیت حمام جوریه که فعلا تاشما کوچولویی نمیتونم اونجا حمامت کنم بابایت زودی با حوله و پتو بسته بندیت کردو بردت جلوی بخاری ولی لبت همینجوری بهم میخورد و کلی گریه کردی شیرم نمیخوردی من که خیلی ترسیده بودم بابایت و عزیزجون همش بهم میگفتن چیزی نیست سردش شده ترسیده..بالاخره بعدازچنددقیقه آروم شدی ومامانی کلی ازت عکس گرفت .
٤٠ روزگیت مبااااااااااااااااااااااارک گنجشک مامانی
آمیتیس خانوم با لباس محلی
بیشترشبیه پسرها شدی عسلم
آمیتیس و کلاه گیس به دخملم موی بلوند هم میاد هااا
دخملم دیگه خوابش گرفته