عشق بابا ومامان
سلام خانم خوشکله ، سلام زندگی بابایی ، سلام سلام سلام . . . بالاخره اومدی به این دنیا ، دیگه حالا همه میتونن نینی ناز مارو ببینن ، آمیتیس جان تو توی اول دی ما ه ، ساعت ٨ صبح روز پنجشنبه توی بیمارستان فرمانیه با دستهای خانم دکتر کاشانیان اومدی به این دنیا ، قدت ٤٩ سانتیمتر ، وزنتم ٢کیلو ٩٠٠گرم بود ، انقدر خوشکل بودی ، ناز بودی که کل پرسنل بیمارستان فقط داشتن تورو نگاه میکردن ، حتی مامانایی که تازه نینیشونم به دنیا اومده بودم فقط داشتن تورو نگاه میکردن دیگه انقدر معروف شدی که مجبور شدن ببرنت بچرخوننت تا مامانایی که نمیتونستن راه برنم تورو ببینن ، بابایت تا حالا نمیتونست بچه تازه بدنیا اومدرو بغل کنه اما وقتی تورو دیدم اصلاً نتونستم جلوی خودمو بگیر م زودی بغلت کردم و نازت کردم نمیتونستم حتی ازت چشم بردارم ، اولش با مامانت فکر میکردیم که همه بچه های تازه به دنیا اومده زیاد قشنگ نیستن اما تو همرو غافلگیر کردی ، هنوز عکسای قشنگتو نیاوردیم تا بزاریم تو وبلاگت تا همه ببینن چقدر خوشکلی، آخه دکترت گفت که با مامانت باید دو روز تو بیمارستان بمونید ، انقدر ناز داشتی که اولش کلی نازتو کشیدن تا یکم شیر خوردی ، بابایتو مامانیت انقده دوست دارن که فقط خدا میدونه ، امروز بابا بزرگت ، مامان بزرگات ، عمت با دختر عمه کوچولوت ، خالت با دختر خاله کوچولت و دختر عمه های مامانت اومد بیمارستان دیدن تو با مامانت ، دستشون درد نکنه ، بقیه فامیلم منتظرن تا از بیمارستان بیایی خونه تا بیان پیشتون . خیلی دوستم دارم بابایی . دوست دارد . دوست دارم . دوست دارم . دوست دارم . دوست دارم . دوست دارم . دوست دارم . دوست دارم . دوست دارم . دوست دارم . دوست دارم . دوست دارم . دوست دارم . دوست دارم . دوست دارم . دوست دارم . دوست دارم . دوست دارم . دوست دارم . د.ست دارم . دوست دارم . دوست دارم . . . .