چه خوب چه بدگذشت...
زندگی مامان امروز18ماهه شدی انقدر این رزوزها زودمیگذره که چشم بهم بزنم خانومی شده واسه خودت تاخییرطولانی که پیش اومد دلایل زیادی داشت اتفاق های زیادی افتاد تا 1ماه پیش که ئکلا سیستم نداشتیم بعدتلفن خونمون رو وصل کردند بعدadslگرفتیم بعدش سیستم ویروس داشت اصلا فایلی رو نشون نمیداد...خلاصاه برنامه هرروز من وتوهم اینه 6بیدارمیشم وسایلو جمع میکنم انقدرنازخوابیدی که دست و دلم میلرزه بغلت کنم آخه اولش غرغرمیکنی که بهت دست نزنم بتونی بخوابی میبندمت تو صندلی ماشین میریم
بیزون 3روزخونه ی مامان مارال(مامان بابایت)بقیه هفته ام خونه ی مامان زهره(مامان خودم) هستی بگذریم از سختی بازوبسته کردن درپارکینیگ و 4تا قفلی که ازدرو ئدیواربایدبزنم بعدبریم بیرونوگرنه شب نامه ی مدیرساختمان لای در خونه مونه بعدش میرم سرکاربعدازظهرمیرم دنبالت روزهایی هم که باشگاه داشته باشم تا بیام دنبالت ساعت19:30شده بدو بدو شام درست میکنم درحین شام خوردن خرم میبینیم میرم سراغ خوابوندت انشالله اگه راضی بشی ساعت 12:30-1 میخوابی واین هرروزتکرارمیشهقربونت بشم الهی اصلا دوست نداری بخوابی مدام باهامون بازی میکنی.کلی کلمه های جدید یادگرفتی .
مامان ------بابای- به بده- ماله منههههههه -کچا- بابااااای - آب بده -نکن -تفش(کفش)- نانای -صدای آهنگ بیاد باید صداش زیادباشه .بخوای به کسی سلام کنی تندتندسرتوتکون میدی-تو ماچ کردن و لوس کردن هم که استادشدی.تقریبا کارمو راحت تر کردی چون اکثر کلمه ها و وسایل رو میشناسی ولی هنوز از پوشک نگرفتمت اصلا باهات تمرین نکردم سه شنبه یا چهارشنبه هفته دیگه هم میریم واکسن 18ماهگی رو بزنی.
عکس های عسلم ادامه مطالب...
از عید 92 تا حالا چند تا عکس برات میزارم گل دخملم
8-9 عید من و تو بابایت رفتیم پارک جمشیدیه و توکلی بازی کردی هواسردبود ولی از آیس پک نمیگذشتی قربونت بشم الهی.
١٢فروردین من و تو بابایت شهربازی رامسر
13بدر92 جواهرده رامسر
14فروردین 92 قلعه مارکوه رامسر
شهربازی رامسر
بعدازاین شن بازی حمام لازم بودی
حالاخوشگل شدم