آمیتیسآمیتیس، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه سن داره

فرشته کوچولوی ما

چه خوب چه بدگذشت...

1392/3/31 20:16
نویسنده : مامان سحر
4,975 بازدید
اشتراک گذاری

زندگی مامان امروز18ماهه شدی انقدر این  رزوزها زودمیگذره که چشم بهم بزنم خانومی شده واسه خودت تاخییرطولانی که پیش اومد دلایل زیادی داشت اتفاق های زیادی افتاد تا 1ماه پیش که ئکلا سیستم نداشتیم بعدتلفن خونمون رو وصل کردند بعدadslگرفتیم بعدش سیستم ویروس داشت اصلا فایلی رو نشون نمیداد...خلاصاه برنامه هرروز من وتوهم اینه 6بیدارمیشم وسایلو جمع میکنم انقدرنازخوابیدی که دست و دلم میلرزه بغلت کنم آخه اولش غرغرمیکنی که بهت دست نزنم بتونی بخوابی میبندمت تو صندلی ماشین میریم

 بیزون 3روزخونه ی مامان مارال(مامان بابایت)بقیه هفته ام خونه ی مامان زهره(مامان خودم) هستی بگذریم از سختی بازوبسته کردن درپارکینیگ و 4تا قفلی که ازدرو ئدیواربایدبزنم بعدبریم بیرونآخوگرنه شب نامه ی مدیرساختمان لای در خونه مونه بعدش میرم سرکاربعدازظهرمیرم دنبالت  روزهایی هم که باشگاه داشته باشم تا بیام دنبالت ساعت19:30شده  بدو بدو شام درست میکنم  درحین شام خوردن خرم میبینیم میرم سراغ خوابوندت انشالله اگه راضی بشی ساعت 12:30-1 میخوابی واین هرروزتکرارمیشهقربونت بشم الهی اصلا دوست نداری بخوابی مدام باهامون بازی میکنی.کلی کلمه های جدید یادگرفتی .

مامان ------بابای- به بده- ماله منههههههه -کچا- بابااااای بای بای- آب بده -نکن -تفش(کفش)- نانای -صدای آهنگ بیاد باید صداش زیادباشه  .بخوای به کسی سلام کنی تندتندسرتوتکون میدی-تو ماچ کردن و لوس کردن هم که استادشدی.تقریبا کارمو راحت تر کردی چون اکثر کلمه ها و وسایل رو میشناسی ولی هنوز از پوشک نگرفتمت اصلا باهات تمرین نکردم سه شنبه یا چهارشنبه هفته دیگه هم میریم واکسن 18ماهگی رو بزنی.

عکس های عسلم ادامه مطالب...

 

از عید 92 تا حالا چند تا عکس برات میزارم گل دخملم

8-9 عید من و تو بابایت رفتیم پارک جمشیدیه و توکلی بازی کردی هواسردبود ولی از آیس پک نمیگذشتی قربونت بشم الهی.

١٢فروردین من و تو بابایت شهربازی رامسر

13بدر92 جواهرده رامسر

 

14فروردین 92 قلعه مارکوه رامسر

شهربازی رامسر

بعدازاین شن بازی حمام لازم بودی

حالاخوشگل شدم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

خونه ی ما
31 خرداد 92 19:54
وفا
21 دی 92 19:21
خدا براتون دختر خوشگلتونو نگه داره